برای من رسما سال جدید شروع شد. هرچند که امروز دیر بیدار شدم فکر کنم دوازده اینطورا بود. اما شروع کردم به کار کردن. کتاب بارت فوکو آلتوسر رو دارم میخونم. خب اولین بخشش در مورد مقاله یا جستار نوشته شده توسط بارت هست از اثر تا متن. من مقاله رو وقتی ترم اخر دانشگاه بودم خوندم که البته چیز زیادی یادم نیست یعنی کلیات توی ذهنم هست. پیاده رویم رفتم. این کارو همینجا قول میدم تحت هر شرایطی هر روز انجامش بدم ادم یه ذره حس میکنه زنده است. جدیدا احساس میکنم بر عکس همیشه خوشحالم فصل بهار و تابستون میاد هرچند که گرما رو مخ آدم باشه. میخوام واسه عکاسی هم تمرین و ممارست کنم ! بله بله کلمه جدید یاد گرفتم. چند شبه میشینم شبا عصر جدید رو میبینم حالا همه بگن تقلیدی از اونوره چرته فلان من حال میکنم باهاش راستش. نه با همه چیشا، کلا. دیگه این که بقیه کارامم انجام میدم مثل زبان دفتر نوشتن به طور مداوم میدونم راه سختی در پیش دارم. نمیدونم فلسفه قبول میشم یا نه چند وقت فکر میکنم تحصیلات دانشگاهی شاید خیلی هم مهم نباشه اما من نمیدونم چقدر برام مفیده یا نه چیزی نداره یادبگیرم. شاید باید برم ببینم بعد تصمیم بگیرمو نخواستم ولش کنم. دیگه همین. باباحاجیم هنوز اینجاست از دیروز تاحالا که سیزده رو بدر کردیم. خوش گذشت بهم با این که تو خونه بودیم. بیچاره کاریم نداره انجام بده بعضی وقتا میخونه با این که آایمر داره ولی هنوز بعضی شعرارو که حفظ بودو یادشه. دیگه این که اهااان جامو عوض کردما میزمو با وسایلمو آوردم تو پذیرایی این گوشه دم پنجره. به هر حال تو اتاق که کلا خوابم میگرفت بهتره روزا هم که اکثرن خالی خونه به جز این دو روز که لوله ترکیده خونه بابابزرگم. سروصداییم نیست البته الان هم مشکلی ندارم به کسی کار ندارم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پوشاک مهسا 2تست قالب منظومه شمسی اهنگ های هندی علمای شیعه با کارگزاری آگاه در بورس باشید مجله علمي امير حسن ممیّز کاریابی مجازی ورایگان پایدار