یه خورده نگرانم. دیروز رفته بودم پیش روانشناس و روانپزشکم. با روانشناسم به این نتیجه رسیدیم که من چه مرضی دارم که نمیرم عکاسی. قرار شد تمام بهانه هام رو بشناسم و خلافشون عمل کنم. و فرار نکنم از کاری که با تمام وجودم باهاش حال میکنمو لذت میبرم. نترسم از اشتباه کردنو انجام بدم. و این که فکر نکنم به بعدش. فهمیدم راست میگه من چند ماهه دارم میرم پیشش هر دفعه هم یکی از مشکلاتم اینه عکاسی نمیرم و ناله میکنمو غر میزنم. باید یه توازنی بین انجام کارام برقرار کنم تا به همشون برسم. کسی که با شلاق بالاسرم نیست که بگه همرو تو یه روز انجام بده. جدا از اون فکر سر کار رفتن تو مخم بود به خصوص این که شهر کتاب نزدیک خونمون هم نیرو میخواد. پا رو دلم گذاشتمو گفتم امسال نه. هرچند که واقعا احتیاج به پول دارم اما درسم و هدفم مهمتره اگه برم تو شهر کتاب کار کنم کی برسم باقی کارامو انجام بدم. اونوقت دیگه قطعا دیوونه میشم. 

روانپزشکمم یه قرصمو حذف کرد جاش یکی دیگه داد و یه قرصمم دوبرابر کرد. :/ خدا کنه اثر کنه کمتر بخوابم و کمتر هم بخورم :/ 

از ساعت فکر کنم ده بیدارم. تازه میخوام شروع کنم به کار کردن. ببینم امروزو میترم یا نه. قراره بعد از مدتها برم سراغ عکسهام. 


آسمون قشنگه امروز. 

دوباره بهار شد آلرژی من شروع شد. 

بهتر برم دیگه. من هنوز به خودم امیدوارم که از پسش بر میام. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Lauren Kenya آموزش زبان انگلیسی دل نوشته های روزانه ilikelife وبلاگ رسمی «مسعود همّت زاده» عشق ثار الله(سیاست ما عین دیانت ماست) انیمه‌آباد وب نوشت عاشقانه