خب از اونجایی که من ناخواسته غرق خواب بودم مهای بیچارم منو میدید افسرده شده بود ظاهرا زنگ زد روانشناسش . حالا این که چی گفت بماند اون بابا ولی گفت سریع محیطو ترک کن برو کتاب خونه اگه شده بری برگردی هم این کارو کن که خب مهام منو بلند کرد قشنگ به زورا من که خواب بودم گفت حاضر شیم بریم دیگه نباید تو خونه بمونیم دیگه تا حاضر شدیمو رسیدیم اونجا ساعت پنج شد بعد فهمیدیم که کتابخونه تو عید تا پنج بیشتر باز نیست و بعدش با همون ماشینی که رفته بودیم برگشتیم. :/ 

نتیجه این که هنوز خواب تو چشمای من هست اما دیگه نمیرم تو اتاقو رو تخت که بیهوش بشم رو مبل نشستم کتابمو بخونم. ادمام شرطی میشن؟ نمیدونم. رسیدم به بخش فلوبر و مادام بوواری میدونی خیلی چیزا از نویسنده ها میگه من سر داستایفسکی واقعا متعجب شدم فکر نمیکردم همچین ادمی بوده باشه نتیجه این که ادمای بزرگ هم که کارای بزرگ کردن ومن کامل نبودنو خیلیم نقص داشتن. نباید فکر کرد این ادما کامل کامل بودنو خدا تصورشون کرد باید اونجوری که بودن پذیرفتشون. میرم سروقت ادامهٔ کتاب درباره رمان و داستان کوتاه نوشتهٔ سامرست موام نشر علمی فرهنگی با ترجمهٔ کاوه دهقان. این کتابو استادم سال ۹۴ معرفی کرد بهم بعد من مثل احمقا نصفه خونده بودمش ولش کرده بودم. خیلی کتاب خوبی خیلی اصلا از همینجا میشه شروع کرد به کتابخون شدن. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایران فارکس Lupita زاغچه Kathleen فرافایل، مرکز دانلود فایل های دانشگاهی تست گریم و خدمات پوست filmtoop2020