امروز دوباره تونستم زود بیدار شم و از ساعت چهار هم بیدارم. حتی با این که نمیخواستم با مامان اینا سحری بخورم خودم بیدار شدم. به خاطر همین چیزای کوچولو هم به خودم افتخار میکنم. صبح زود بیدار شدن یه لطف دیگه ای داره خب. یعنی میشه یروز به آرزوم برسم؟ آرزو. اصلا برآورده شدنی هست؟ کی منو باور میکنه؟ تقریبا هیچکس. شاید مامانم شاید مها شاید . ببخیال. مشاورم میگه هر وقت بحث میکشه به یه موضوع جدی من میخندمو میگم بیخیال. خب ادم نمیدونه که چی میشه که.
من نمیدونم چرا بعضیا باهام بدن در حالی که من باهاشون هیچکاری نکردم. یا چطور میشه که مسخره ام میکنن یا کلا دیگه. دلم میخواد ثابت کنم به خودم فقط که کم نیستم. و نباید باور کنم این آدمهارو. میخوام رو هدفم فو کنم. هدف منم مقصد نداره فقط وقتی بمیرم متوقف میشه.
دیگه این که همین کله سحری چیدارم بگم. هنوز صبحونه نخوردم. برم بخورم بعدشم کارامو کنم دلم میخواد تا شب بترم به همه کارام برسم امروزو فقط امروزو خوب انجامش بدم و حال کنم با کار کردن رو خودم. بزن بریم. یروزی میرسه خیلیا از این که جدیم نگرفتن یا مسخره ام کردن پشیمون میشن. و میبینن من چقدر با تصوراتشپن متفاوتم.
درباره این سایت