بیرون نمیتونم برم چون مطمئن نیستم مها کلید داره یا نه :( فکر کنم سر کلاسه چون بهش پیام دادم جوابمو نداد. هنوز فکرم تو فرانسه چرخ میزنه. راستش ادم گاهیم باید واقع بین باشه حتی اگه تخیلش مثل من قویه. خب ادم این حقو داره که حسرت بخوره یا ارزوی چیزی رو داشته باشه اما حقیقتم بد نی انگار به ادم تلنگر بزنه شاید طرف تلاششو بیشتر کنه. دلم میخواد تهران قبول شم فلسفه و دانشگاه تهران. اما دانشگاهای دیگه هم تو ارزوم هستن یعنی کلامو انگار باید بندازم هوا هر کدوم که شد. شایدم فکرم احمقانه است باید برگردم شعار بدم همه میتونن به ارزوهاشون برسنو از این حرفا. ولی واسه دانشگاه تهران رفتن یا باید هوش داشته باشی یا سهمیه یا پول (برای پردیس خودگردانو این داستاناش) که من هیچکدومو نداره. اعتماد بنفسمم اینقدر بالا نی که بگم هوش دارم. من فقط تلاشمو دارم. همین. فقط به همین میتونم متوسل بشم و بعد فکر کنم و حسرت بخورمو پیش خودم آه بکشم بگم یعنی میشه؟؟؟ نه فکر نکنم. حالا ممکن بگی مگه دانشگاه مهمه. خب اره مهمه. چرا مهم نباشه. با این حال نمیدونم من یا تو تهران قبول میشم یا نمیرم دانشگاه و آزاد خودم مطالعه میکنم. این تنها راه منه. باید زمان بیشتری برای کار کردن رو خودم بذارم همین امروز کلی تنبلی کردمو همش تو فکر بودم. برم دیگه بلکه یه پتکی خورده باشه تو سرم که بگه فقط تلاشو داریو هیچی دیگه نداری. 

 

دلم میخواد کلاس زبان انگلیسیو ول کنم برم فرانسوی بخونم. یروزی بالاخره کلاسشو میرم. هرجوری که شده. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نگاهي متفاوت به اين دنيا محسن نامه سریع تر بازی کن محصولات اورگانیک شادان شهرو بختیاری : shadan blog نیلوفرانه مدرسه خانه ای سرنوشت ساز مجله دکتر زیبایی Steve آموزش و سیگنال خرید وفروش در بورس