من اوووومدممم. روز خوبی بود بعد از مدتها کلاس زبان هرچند توش کلی سوتی هم دادم. اما منو مهارو با هم برد پای تخته. باورت میشه. نه به اون یکی نه به این. من خوب بودم نمرم شد ۹۰ جفتش هم رایتینگم هم دیالوگ گفتنم. اینم خوبه دیگه من به همینم راضیم. خلاصه که به خاطر همینم شده اروم گرفتم. قبل از کلاس اصلا دوست نداشتم برم یعنی به بیخیال کلاس زبان شدن هم فکر کردم بعد گفتم دختر جان این بود هدفت و کار کردنت ؟ اینقدر زود جا زدی؟ هیچی دیگه فکرمو جمع کردم انداختمش اونور :/ فکرای موذی الان فقط لغت خوندنام مونده البته کتابم باید جلو ببرمش اگه بیهوش نشم. فردا صبح زود بیدار میشم شاید دوباره ساعت چهار. یوووهوووو
درباره این سایت