گفته بودم بهت که یه دفتر دارم کارایی که روزا باید انجام بدمو صبح به صبح توش مینویسم و هرکدومو که انجام میدم تیک میزنم. این روزا نگاه که میکنم میبینم چه راحت کارامو انجام میدمو به همش میرسمو وقتمو هدر نمیدم. کاش میام شمال هم همینجوری کار کنم. دیگه تا مدت طولانی احتمالا تهران نمیایم. زیادم بد نیست من ترجیهم اینه زیاد در رفت و آمد نباشم نمیدونم چرا. به هر حال امروز کتابمو خوندم و تمومش کردم کتاب جدیدمو شروع کردم فرانسه درس سه استاد شالچی رو کار کردم لغت هم براش خوندم زبان تکالیفم انجام شده است کانورسیشن رو حفظم نگاهی به عکسها هم جلو بردمو دیدم چند تا عکاس و در موردشون تو نت خوندم دفتر استادمم همینطور فقط 504 مونده که الان میرم سراغش. شاید فکر کنی سخت باید باشه برام فرانسوی و انگلیسی رو باهم اما فرانسوی رو خیلی راحت یاد میگیرم نمیدونم چرا. از انگلیسی راحت تر. برام سخت نیست. انگلیسی هم که با کلاسی که میرم پیش میبرمو برای جفتشون لغت میخونمو حفظ میکنم.
کتابو که میخونم هنوز اولشم برام جا نیفتاده جریان چیه به هر حال در مورد پیکاسو و شرایطی که توش قرار داشته و محیطی که زندگی کرده بوده و زندگی شو عوض کرده نوشته. من نمیدونستم پیکاسو هم وطنشو ول میکنه میره فرانسه. چرا همه میرن فرانسه فقط من نمیتونم برم :دی. شوخی کردم حالا باید بخونم ببینم چی میشه. نثر روونی داره. همین چیز دیگه ای ندارم فعلا حالا قسمت هایی که خوشم اومدو میذارم بعدا. همین برم دوباره مرور کنم زبانارو و کتاب رو هم جلو ببرم.
درباره این سایت