امروز ساعت چهار بیدار شدم اما نتونستم کار کنم. و خوابم برد اصلا دست خودم نبود. دوباره تا همین ظهر خوابو بیدار بودم اخرش زدم تو سرم که بیدار بشم صورتمو شستم اب یخ خوردم و الانم رفتم بیرون که هم خرید کنم هم راه برمو یه بادی به کله ام بخوره. اومدم خونه جامو جمع کردم که دوباره ولو نشم پنجره رو هم باز کردم هوا عوض بشه و خونه از اون گرمی در بیاد الانم نشستم پشت میزم تا روزمو ساعت حدود یک ظهر شروع کنم. میدونم دیره اما واقعا خوابیدنم چه دیروز و چه امروز دست خودم نبود یعنی شاید باورت نشه کلا حالم خوب نبود. خب بعضی وقتا ادم اینجوری میشه. بگذریم از نهارم فعلا خبری نیست. تا مها بیاد هشت حرکت کرد. منتظرم برسه تا نهار مامان پز بخوریم ! خیلی گشنمه. همین. بهتره برم زودتر شروع کنم. خیلی دیره. اما تا ساعت ده ۹ ساعت وقت دارم. میشه یه کارایی کرد.
درباره این سایت