نمیدونم این کتاب رو ـ اتاق روشن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ فرشید آذرنگ ، نشر حرفه نویسنده ـ برای چندمین بار میخوام بخونم. فقط میدونم تو این لحظه دلم میخواد دوباره بخونمش. که این کتاب کلا شاید جزو اولین کتابهایی بود که دید منو به عکاسی بازتر کرد. یادش بخیر تابستون ۹۴ بود که این کتاب و نگاهی به عکسها رو خریدم. اون موقع تازه اسم استادمو شنیده بودمو میخواستم بدونم چجورین. هرچند که اولش خیلی سخت بود برای من این کتاب و اولین بار همون تابستون نصفه ولش کردم. ولی بعد که دوباره خوندمش نمیدونم ذهنم به واسطه ی کلاسها بازتر شده بود خلاصه راحت تر میفهمیدمش. و بعدها که باز خوندمش و هر دفعه تکراری نمیشه برام.

فرشید آذرنگ شاید به معنای واقعی کلمه برای من استاد بودو هست.  نمیگم بیشتر که هستن. و منظورم از کلمه ی استاد که این روزها خیلی در مورد آدمهای اشتباهی به کار میره و خیلیا در حد این اسم نیستن اما بهشون گفته میشه نیست. نمیتونم بیشتر از این راجع به استادم شاید حرف بزنم چون توی کلمه ها نمیگنجه. و این اصلا نه شعار و نه ادا اصول . فقط میدونم تمام حال و آینده و زندگی من تغییر کرد. شاید اولین باره مستقیم راجع بهشون حرف میزنم اما این بار هم حق مطلب ادا نمیشه. که من چه سرنوشت شومی میتونستم داشته باشم اما حالا اینجام و زندگیم و راه و هدفمو پیدا کردم. و جدا از اون با دنیای دیگه ای روبرو و آشنا شدم. 

بریم شروع کنیم امروز خیلی خوب بودم. البته در مقایسه با روزهای پیش. فراخوانی نا بهنگام رو هم خوندم. همون اون دلمو برد واسه اتاق روشنو بارت و استادم دلم تنگ شد. فعلا برم کتابمو بخونم نمیتونم بیخیالش بشم چون با تموم وجودم دلم میخواد باز بخونم. بعد از این میرم سراغ کتاب سیر حکمت در اروپا. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی سایت | سارین وب مشاوره تخصصی آرایشی برای شما رمان غیر مجاز Chris Lamont Steve Gregory Steven