امروزم بیدار شدم ساعت چهار ، صبح زود. شاید بگی چقدر عقب افتادست هر روز صبح که بیدار میشه این رو تکرار میکنه و میگه. خب من فقط فکر میکنم این که هر روز میتونم بیدار بشم صبح زود از خوشبختیمه از این که هنوز میتونم به خودم غلبه کنم. از این که هدف دارم تا هر روز چشممو باز کنم. برای خودم خب این مهمه چون هر روز با این فکر شروع میشه که باید تلاش کنم و همه توانم رو بذارم تا بهتر بشم. بهتر از روزای قبل. نمیخوام به نشدن فکر کنم به فکرای مزخرف که فقط جلوی راهمو میگیرن و تلاشمو بی ارزش نشون میدن میخوام مطلقا به مسیرم توجه کنم نه روزای رفته مهمه و نه حواشی راه. نتیجه هم حتی مهم نیست در وهله ی اول. به هر حال خوشحالم که امروزم تونستم بیدار بشم و البته اصلا خسته نیستم. اول کتابمو میخونم تموم که شد ـ خیلی کم مونده ازش ـ اول درامدی بر نقد و تحلیل عکس رو میخونم که ابتدای کتاب نگاهی به عکسهاست چون کتابو از اول میخوام دوباره بخونم و اولش خیلی مهمه. بعد عکسها و نوشته های جان سارکوفسکی. بعدش میرم سراغ کتاب بعدی که سیر حکت در اروپاست. نوشتهٔ محمد علی فروغی نشر زوار. و البته کارای کوچیکمم حتما انجام میدم . امروز پنجم آذره و من تونستم خودمو دوباره بندازم رو غلطک خوب کار کردن یووهووو :)))) ^____^
درباره این سایت