امروز دوشنبه است. کلاس زبان دارم فقط تمالیفشو انجام دادم اما مکالمه رو حفظ نکردم. هرچند خیلی سخت نیست فقط نیاز به تکرار داره. صبح دیر پاشدم ساعت شش. بعد کار کردم بعد خوابم برد تا ده دوباره نشستم پای کارم. اینجاشو خراب کردم نباید میخوابیدم. اما دیگه شد دیگه. الان کاری ازم بر نمیاد. حمومم باید برم. اصلا حسش نمیاد اما نباید تنبلی کنم. الان میخوام فرانسویمو بخونم بعدش کتابو دست بگیرم ما بینشم مکالمه رو حفظ کنم. وقتی از کلاس زبان برگشتم برم سراغ باقی کارها. اره اینجوری بهتره. حالم امروز خوبه. دوباره دارم اوکی میشمو این بهم دلگرمی میده. ببینم میتونم امروز کتابمو تموم کنم؟ ظاهرش که میگه کمتر از صد صفحه است. بریم ببینیم چه میکنیم امروزو. من از پسش بر میام. یوووهووووو ^_______^ . نهارم مها میاره خونه با هم میخوریم. امروز دوشنبه است و بکل تنهام تا عصر. دیگه عادت کردم هرچند دلم براش تنگ میشه. میدونم یروز حسرت این روزارو میخورم که باهم میشستیم از صبحای زود کار میکردیم و برای رویاهامون میجنگیدیم. دلم نمیخواد به آینده ی بدون اون فکر کنم. یه خورده خودخواهی. اما امیدوارم ارزششو داشته باشه که بدون هم باشیم. یعنی به یه اتفاق بالاتری برسیم. من که نه بیشتر مها. عجیب نیست ما این همه با هم عیاق شدیم. یروزی سایه همو با تیر میزدیم :دی  بیشتر به فکر اونم. میدونم میتونه. بعد من میمونمو من. حالا باید دید چی پیش میاد. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Matt Welcome neverland وبلاگ زبان من فروش زعفران فله با قیمت رقابتی هفته نامه فرهنگی اجتماعی محور تجهيزات آشپزخانه صنعتي تعمیرگاه تلویزیون - تعمیر تلویزیون فرش ماشینی کاشان مهندسی عمران - ژئوتکنیک