باورم نمیشه هنوز بیدارم با این که از خستگی دارم میمیرم و رو به بیهوشیم خواب قصد نداره سراغم بیادو دچار بی خوابی شدم.
تصمیم گرفتم تو امروز زندگی کنم. همون حرف که فکر کنی امروز اخرین روزه زندگیت اگه باشه چیکار میکنی. یه خورده شبیه شعاره این جمله. اما امروز هوس کردم بشینم روزای اول وبمو که ساخته بودمو بخونم. جدا از این که چقدر عوض شدم و چقدر اون موقع دلم میخواست تو همچین وضعیتی باشم دیدم چقدر تو زمان روزا مهمه. این که تو هر روزتو بهترین خودت باشی بعد جمع میشه طی مدت و اون موقع است که اتفاقی برات میفته. اون موقع رو که خوندم دیدم چقدر وقت هدر دادم با این حال چقدر عوض شدم چقدر بزرگ شدم. چقدر بیشتر میخوابیدمو چقدر کمتر کتاب میخوندم. خب درگیر دانشگاهم بودم اما این دلیل نمیشه. البته بیشتر هم عکاسی میرفتم. باید اوکی بشم زودتر. یه بخشی از اون زمان هنوز تو وجودم هست. امکان نداره یادم بره. هرچند که خاطرات خوب و بد داره. به این فکر میکنم اگه امروزو خوب باشم سه سال دیگه این روزا جمع میشه و چی میشه. این که کوچکترین کارها هم در طی زمان بی تاثیر نیست. دلم میخواد سه سال دیگه وقتی این پست رو میخونم تو جایگاهی باشم که امروز برام فقط یه رویاست. رویایی که براش امروزمو کار میکردم.
دیگه واقعا باید بخوابم تا صبح زود بیدار شم ساعت چهار. شب بخیر
درباره این سایت