خب نمیدونم وقتی همش خوابم چی باید بگم. با این حال حالم نمیگم خوب اما در وضعیت وحشتناکیم نیست. حداقل من اینجوری فکر میکنم اگه سوختگی و سرماخوردگی همراهشو فاکتور بگیریم! میخواستم عکس بگیرم از همینجایی که مدام در یک حالت مجبورم بخوابم. اما تمام رمهای دوربینم شماله. باید به مها بگم برام بیاره همین الان رفت بیرون تا ساعت دو حرکت کنه سسمت شمال. فردا شب هم بر میگرده دوباره تهران. فردا باید برم حموم بعدشم دکتر دعا کن ویزیتم کنن. بخشنامه اومده مریضای دکترای دیگه ویزیت نشن اخه این شد حرف؟؟؟ من واقعا نمیتونستم شمال بمونم وگرنه مرض نداشتم این همه راهو بیام با این وضعیت تهران ://// خلاصه که همین بیا بگذریم از این قضیه. دلم میخواد کار کنم. دارم دیوونه میشم باور نمیکنی. اینجا هوا کیپو گرفتست. حالو هوای برفی داره. اتاقم تاریک شده منم که کلا بالا سرم یه تخت دیگست کلا تو تاریکیم اما میخوام اگه بشه کتابمو دست بگیرم چون اینجوری اگه پیش بره میزنه به سرم. دلم میخواد فرانسوی بخونم. یا زبان که پنجشنبه امتحانشو داریم. یا دفتر استادمو شایدم یه مقاله. یا نگاهی به عکسها و دیدن چند عکاس اره همشو انجام میدم همینجوری خوابیده. چون بیکاری اذیتم میکنه دلم میخواد هااای های گریه کنم. خب کاری نمیشه کرد اتفاقی که افتاده دیگه افتاده. همین بهتره برم بع مامان بگم وسایلامو بیاره. میخوام شروع کنم. هرجوری که شده. هر چقدر که میشه.

 

خبر خوب یه رم پیدا کردم یوهووو


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آینده ای روشن Jessica Youssef مشاوره و طراحی سازه Beth سردار قاسم سلیمانی Tammy نمونه سوال دلنوشته های خانم میم اصولگرا