امروز رفتم دوباره بیمارستان تا دکتر خوش اخلاقمو ببینم. :/ میگفت من نوشتم بستری چرا بستری نکردین :/ بابام گفت خودت گفتی یه هفته بهش وقت بده بعدم تو لیست خودت ننوشته بودی. گفت نه من نگفتم :/ مام کوتاه اومدیم گفتیم باشه :/ هووووف بهم پماد داد. بهش گفتم اگه جراحی لازمه بشه گفت نه دیر شد دیگه نمیشه :/ با گوشت اضافه خوب میشه :/ تو دلم گفتم بدرک کی حوصله عملو اخلاق تو رو داشت والا. اونجوریم نیست پای چپم هیچ زخمی نداره. پای راستم و شکمم دو تا تیکه ی کوچیک فعلا زخم دارن بقیش خوب شده. راستش برام مهم نیست جاش بمونه. من اینقدر نقص دارم که این توش گُمه. حالا فکر کن تو اتاق فقط منو اون نبودیم مامانمو که راه نداد منشی که اونجاست دم در :/ دور تا دورم صندلی گذاشته بودن دانشجو نشسته بود حس موش ازمایشگاهی بهم دست داد. یعنی چی اخه. شایدم من به علم خدمت کردم :دی اما اگه خیلی وضعم حاد بود میگفت دیگه نه؟؟؟ چیزی نگفت دیگه. 

کتابمو دست گرفتم امشب تموم میشه. باید باقی کارامم بکنم. راستی دوستام مهسا و ساجده چهار شنبه میان خونمووون. دلم تنگ شده بیچاره ها زحمت میکشن. اما به دیدنشون می ارزه. 

همین. فکر نکنم با این وضعیت بتونم نمایشگاه رو برم. فعلا خونه نشینم تو تهران. دلم برای رشت تنگ شده اما. بهتره برم. دیر شد زمان. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یک استکان خیال مصور ایران فیلم سایت مرجع دانلود فیلم و سریال فروش فایل های کمیاب moonman نمايش تبليغات شما با استفاده از لايت باکس موسسه خیریه شهدای روستای گلی وبلاگ-پیران سون دانش تجربی محبوب قلبها(استقلال)