بزار زودتر تعریف کنم امروز رو. تولدم نمیتونست بهتر از این باشه. دوستام مهسا و ساجده اومدن خونمون نمیدونستم که یادشونه تولدمو یعنی نمیخواستمم بگم که تو زحمت بیفتن اما دیوونه ها برام کیک خریده بودن روشنش کردن اومدن تو. چقدر دلم تنگ شده بود براشون. نهارم موندنو کلی حرف زدیم. خب به من که حسابی خوش گذشت به خصوص دیدنشون برام خیلی لذت بخش بود بعد قضایای سوختگیو این داستانها. خلاصه که قسمت مهمش همین بود و من کلی الان رو ابرام فکر نمیکردم اینجوری بشه امسال ^____^. با این که کار شاقی نکردم ولی امیدوارم بیست و شش سالگی فکر کنم اگه بیستو هفت نباشه سال خوبی باشه یعنی من یه حرکتی زده باشم تو زندگیم. مفید بوده باشم. باید دید که چی میشه. نمیخوام فکر کنم چرا هستم چرا زندگی میکنم هرچند که همه این فکرا سراغ ادم میاد امسال میخوام عملی کنم تصمیماتم رو. 
صبحم رفتم بیمارستان اون یکی دکتر گفت خیلی بهتر شده اصلا نیازی به عمل نداشته و داره خوب میشه گوشت اضافه حتی بعد عمل هم ممکن بیاره و دلیل نمیشه که دیرو زود داشته باشه. اینم خبر خوب بعدی خیال مامانم راحت شد چون فکر میکرد اشتباه کردن عمل نکردم. 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش تلگرام طراحي نما صدای باران فصل باران دانلود آهنگ های بروز و جدید روزنوشت های کفشدوزک kdk fast food کج‌کلاه خان Paul