با تمام اینها من درک نمیشم! این نه به خاطر خاص بودم که به خاطر بیش از حد معمولی بودنم هست. این بقیه اند که خاص هستن. هیچوقت نتونستم انتظارات دیگران رو که ازم داشتن برآورده کنم. همیشه یه جایی به بنبست رسیدم. همیشه یه جایی عقب گرد کردم. حرفام معمولا درک نمیشه. یه جایی همیشه فاصله میفته بین من و دیگران هربار خواستم این فاصله برداشته بشه بدتر شد. ما معمولا انتظار داریم دیگران مثل ما رفتار کنن. مثل ما فکر کنن. مثل ما حرف بزنن. اما این واقعا احمقانه است. کاش بعضیا اونقدر قدرت تخیل داشتن که بتونن کمی، فقط کمی خودشونو جای بقیه بذارن. من فکر میکنم کتاب خوندن اگه هیچ سودی نداشته باشه این رفتارو تو ما قوی میکه که بتونیم قدرت درکمونو بالا ببریم. چه از آدمها چه از شرایط. من که همیشه تمام تلاشمو کردم شاید موفق نبوده باشم همیشه اما باز بهتر از هیچی بودم. شاید این خودش نوعی از درک نکردن باشه. این که من ناقصم و نمیفهمم بقیه رو خیلی وقتها.
درباره این سایت