کتاب نقاب مرگ سرخ و ۱۸ قصه دیگر ، ادگار آلن پو ، کاوه باسمنجی ، نشر روزنه کار
+ احساسی که نامی برایش نمی توانم بیابم وجودم را تسخیر کرده است ـ احساسی که هیچ تحلیلی نمی پذیرد، احساسی که آموخته های زمان گذشته برایش نا کافی است و می ترسم که خود قیامت هم کلیدی برای فهمش به من ندهد.
+ تصور میکنم که درک هول انگیزیِ احساسم کاملا ناممکن باشد ؛ با اینهمه، کنجکاوی رسوخ به اسرار این نواحی خوفناک، بر ناامیدی ام چیره می شود، و مرا به هولناک ترین جنبه های مرگ می پیوندد. شکی نیست که به سوی دانشی هیجان انگیز می شتابیم ـ رازی کع هرگز نباید افشا شود، رازی که دستیابی به آن نابودی است.
این کتاب خب باید بگم اولش زیاد راغب نبودم نمیدونم چرا ولی بعد که خوندم دیدم باحاله! قصه های کوتاهه ولی این که داستانهاش خوب نباشه نیست بر عکس واقعا جذاب و حوصله سر بر هم نیست. هرچند که من دوتاشو فعلا خوندم داشتم کارای دیگمو میکردم اما خوشحالم که شروعش کردم. هیچ کتابی از آلن پو نخونده بودم. وقتی بودلر رو میخوندم فکر کنم کتاب نقاش زندگی مدرن بود واقعا اون موقع دلم میخواست بدونم داستانهاش چجورین با این حال میگم اولش دستم به کتاب نمیرفت. اما الان خوشحالم شروعش کردم. همین. صبح یه دوساعتم خوابیدم نمیتونستم چشامو باز نگه دارم طول میکشه که دوباره بشم همون مائده ی خستگی ناپذیر. بهتره برم یه خورده عقب موندم. تا شب باید جبران کنم. و این که چقدر بده به خاطر زخمام مجبورم هر روز حموم برم واقعا هر روز وقتمو میگیره کاش حداقل یه روز در میون بود. فرانسوی رسیدم درس ۲۷ ام. اینقدر خوشحالم که نگو تقریبا یک سومشو یاد گرفتم. البته مرور میخوادو مرور. ۵۰۴ هم دارم میخونم هرچقدر که کلمه های فرانسوی خوب تو حافظه ام میمونه و یاد میگیرم این یکی انگار بخوای رو سنگ بنویسی :/ هی باید مرور کنم. فعلا درس ششمم ولی فقط درس یک رو فول شدم. خیلی بده نه؟ با این حال من نا امید نمیشم روشو کم میکنم. هرجوری که بشه. فعلا هم تهران موندگارم ظاهرا خوب شدنم طول میکشه. :( فعلا همش باید وازلینی باشم :/ و چقدر من متنفرم از چرب بودن حتی از کرم زدن به دستمم بدم میومد حالا فکر کن الان چقدر عذاب آوره. اما چاره چیه. همین من برم که عقب موندم.
درباره این سایت