کتابم تموم شد تقریبا. یه خورده دلم میخواست بخونمش فقط تموم بشه از بی حوصلگی. نمیدونم چرا امروز اینجوری بودم. یه خورده حالم گرفته بود راستش و دلیلشم نمیدونم همینجوری بودم. تقریبا همه کارامو کردم فقط مرور فرانسوی موندو ۵۰۴ و البته دیدن عکسام. الانم رو به بیهوشیم. کلی چیز دارم بهت بگم ولی میگم دستم به نوشتن نمیره و الانم که خواب دارم مینویسم :/ فردا روز بهتریه. امیدوارم. فردا مقاله میخونم و درستم میخونم میخوام چیزایی که تو ذهنم میادو رو کاغذ بنویسم. باید سعی کنم خوب بخونمش کاش بتونم. خلاصه که همین. از این پستای مزخرف شد میدونم. شایدم بهتره بیخیال بشم اصلا انتشارو نزنم. اما بذار باشه. بعضی وقتها هم ادم اینجوری میشه. حتی حوصله خودشم نداره. شب بخیر.
درباره این سایت