امروزم خیلی وقته که شروع شده از ساعت شش هرچند که وسطش گرفتم خوابیدم و چقدر رو اعصابم رفت این خواب. بیهوش شدم یهو. ولی دلیل نمیشه فردا همینم نیست. باید امروز کتابمو تموم کنم چون باید دوتا مقاله بخونم. از صبح فقط کتاب خوندمو همین اونم نه زیاد :( نمیخواستم اینجوری بشه:( باید درستش کنم. این یه ایراده دیگه. این که گرفتم خوابیدم. این که کم کار کردم ولی کاری ازم بر نمیاد جز این که همین الان به بعد رو خوب انجام بدم تا فردا از صبح زود شروع کنم. بابا برام مقاله ها و یسری کتابامو آورد. شانس آوردم رفت چون واقعا سخته با لپ تاپ یا گوشی مقاله خوندن. این کتابم که تموم بشه مقاله رو که خوندم بعدش تاریخ فلسفه رو شروع میکنم نباید از امتحانم غافل بشم. باید حتما قبول شم هرچند که شاید امسال نشه ولی نباید از دستش بدم. نفهمیدم مها رفت کانون مرخصی بگیره یا نه. واسه کلاس زبانو میگم. دلم تنگ شده براش. اشکال نداره خوب که شدم دوباره از سر میگیرم. فعلا بهتره رو بقیه کارام تمرکز کنم. دلم میخواد زودتر هم خوب بشم برم عکاسی. اینقدر دلم میخواد که نگو. یه دلخوشی برای خودمه کار کردن روش حتی اگه شرایط نمایش دادنو نداشته باشم. همین خیلی پرت حرف زدم امروز. بهتره برم شروع کنم خیلی عقبم. چی شذ اون همه برنامه مائده نباید یادت بره. باید کار کنی. یعنی میشه من بتونم زبانهامو قوی کنم. فلسفه بخونم و باقی آرزوهام برآورده بشه؟؟ کاش بشه حسرت نشه برام. باید بیشتر خیلی بیشتر از این کار کنم. باید متمرکز بشم رو زندگیم و برنامه هام نباید اینو فراموش کنم.
درباره این سایت