امروز صبح سریع بیدار شدم رفتم حمومو بعدشم حاضر که برم خونه مهسا. کلی دلم تنگ شده بودو بهم خوش گذشت. باهم فیلم دیدیم عکس دیدیم قرار گذاشتیم کار کنیم باهمو بخونیم. خلاصه خیلی خوش گذشت نهارم یه غذای خوشمزه ی دریایی بود. خلاصه که به من که حسابی خوش گذشت کلی خندیدیمو تو سروکله هم زدیم. 

هنوز کار نکردم امروز تازه میخوام بشینم پاش فردا باید کتابم تموم بشه چون باید دو تا مقاله بخونم. خیلی بده فاصله میفته بین کتاب خوندنم خب دختر چه مرگت سریع بخون تمومش کن کشش نده بی خودی. این یه ایراده که دارم باید درستش کنم این که فاصله افتاد بین کتاب خوندنم. خلاصه که هم دلم میخواد بخوابم چون خیلی خوابم میاد هم این که کار کنم حالا کدوم؟ بله بله کار. راستی بابا داره از شمال میاد برام وسایلمم میاره بیچاره کیفش خیلی سنگین شد. یعنی یه ساک فقط وسایل من. مقاله هام چند تا کتاب مجله هام. نشد کتاب عکسامم بگم بیاره دیگه جا نمیشد:( کاش خوب بشم برم رشت دوباره فکر کن همه اینارو باید ببرم دوباره. 

امروز با دوستام عکسای عیدمو دیدیم. خیلی خوب شد نکته هایی رو بهم گفتن که خودم متوجه نشده بودم بایددوباره متناسب با اون نکته ها عکسامو انتخاب کنم بعد ببرم چاپ و بعد دوباره انتخاب. اااا دیدی چی شد ؟ یادم رفت بگم کتابای زبانمو بیاره. اشکال نداره دفعه دیگه :( 

من میرم دیگه به اندازه کافی دیر هست برای شروع ولی می ارزید. دلم واشد. دوباره انرژی دارم برای خوب کار کردن. 

مهسا میگفت با آنالوگشم عکس گرفته. منم هوس کردم. خوب بشم شاید بعد از مدتها امتحان کنم. باید یه مجموعه رو هم انتخاب کنم برای ادامه دادنو کار کردن روش. خب فهمیدم از عکاسی یه خورده دور افتادم شاید همین مجموعه عیدمو برم. شایدم پایان ناممو نمیدونم. باید روش تمرکز کنم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تعميرگاه مجاز سامسونگ آژانس مسافرتی هم کوچ باربری وی آی پی ماشين آلات غذايي شیمی کنکور و تقویتی و المپیاد اخبار برتر برنامه نویسی و سئو ایران و جهان اجاره آپارتمان مبله در تهران Kasey عسل طبیعی کوهستان مرغوبترین عسل ایران