بعضی وقتها بعضی جاها به خودم میگم مائده حرف نزنی نمیگن لالی که. حتی اگه بگنم تو نباید حرفی میزدی. بعضی وقتها من حرفی میزنم که چیز دیگه ای اصلا تو ذهنمه اما یجور دیگه میشه مثلا میخوام اتفاق خوبی باشه ولی خراب میشه و بد برداشت میشه. این معضل همیشگی منه. ولی چیکار میتونم کنم؟ نباید بترسم از حرف زدن تا کم کم یاد بگیرم هر حرفی رو نزنم یا اصلا این که چجوری بگمش. خیلی ناراحتم به خاطرش.
بیخیال. خیلی وقت که بیدار شدم اما هنوز نشستم پای کارم تازه میخوام شروع کنم. فکرم درگیر بود هنوزم هست البته اما جوابی براش پیدا نمیکنم. در نتیجه فعلا باید رهاش کنم.
دوستم دعوتم کرده خونشون خیلی دلم میخواد برم مطمئنم مامان گیر میده چون همچنان باید وازلین بزنمو زخمم باز باشه حالا چیکار کنم؟
همین فعلا حرف دیگه ای ندارم.
یسری چیزا هیچوقت تو آدما تغییر نمیکنه. یسری شاید خصوصیات. شاید من نباید خودمو ناراحت کنم. اما کاش میشد عوض بشه. کاش خود آدم میتونست تغییر بده.ولی ادم بفهمه و تلاش کنه میشه. فکر میکنم خودمو تونستم از یسری جهات بهتر کنم. کم کم حتما میشه. اما سخته خیلی سخت. و اگه ادم ندونه فقط باعث آزار و دلخوری بقیه میشه. و البته خودشم اذیت میشه.
دیگه این که همین. برم روزمو شروع کنم. هرچند که شدید خوابم گرفته.
درباره این سایت