بالاخره طلسم شکست و من شروع کردم به دیدن فیلم های روبر برسون. اولین فیلمی که ازش دیدم متاسفانه قدیمی ترینش نبود یعنی دانلود نشد منم همینجوری از بین باقی فیلم هاش انتخاب کردم که فیلم پول یا Money یا L'Argent هست که سال 1983 ساخته شده. من کلا تو فیلم دیدن همیشه اولش راغب نیستم به نظرم حوصله سر بر میاد قرار ندارم یه جا بشینم.اونم فیلمای قدیمی رو. اما خب فیلم که خوب باشه تو رو قشنگ جذبت میکنه. من نمیدونم بهترین کار برسون چیه و این که این اولین فیلمی بود که ازش دیدم. موضوعش ساده بود ولی اصلا نفهمیدم زمان چجوری گذشت یهو دیدم فیلم تموم شد. الان اگه بیشتر توضیح بدم شاید فیلم داستانش لو بره اما شما نخونین. قضیه از این قرار بود که یه پول تقلبی هی دست به دست میشد. و باعث شد یه نفر حتی شغلشو از دست بده. پول باعث میشد بقیه به هر کاری دست بزنن تا داشته باشنش یا این که به خاطرش حتی دروغ بگن یا رشوه بدن. و بعدشم اتفاقای دیگه که یکی از این شخصیت ها رفت زندانو وقتی ازاد شد دست به قتل زد. اینقدرم ابکی نبود که من تعریف کردم. خیلی به نظرم ظریف ساخته شده بود. حالا ظریف یعنی چی به نظرم یعنی خیلی تمیز جلو برده شده بود. شایدم چرت میگم. اصلا این فیلمارو که آدم میبینه ها تازه میفهمه فیلم یعنی چی و چقدر زندگیشو برای فیلمای مزخرف از دست داده. کاش فیلمای ایرانیم همینقدر دقیق همین قدر یکپارچه بود نه دری وری. الان تو  نت خوندم که آخرین فیلمش بوده. خب من نمیدونستم. خوبه دلم میخواست به ترتیب فیلماشو ببینم که اینجوری شد :دی خلاصه که یه چیز کوچیک که پول هست اول ماجرا ، آخرش تبدیل شد به دلیل یه در واقع موضوع بد بزرگ . همین بهتر از این چیزی به ذهنم نمیرسه من آدم فیلم بازی نیستم که بتونم تحلیل های عمیق بکنم جدا از اون تفسیرم خوشم نمیاد که انجام بدم به خصوص که الان حرفای سونتاگ دوباره برام تکرار شده. در نتیجه به خاطر سواد کمم در این زمینه واقعا متاسفم. 

گفتم کتاب اصلا میخوام یه مدت عشق کنم برای خودم. کتابو بخونم، فیلمایی که معرفی و گفته شده رو ببینم. فیلمای روبر برسونم که سر جاش. فرانسوی بخونم که امروز از شنیدن بعضی از لغت هایی که بلد بودم واقعا ذوق میکردم که میفهمم. واسه خودم آهنگای خفنو دانلود کنم بشنوم نگاهی به عکسهارو بخونمو برم اسم عکاسهارو سرچ کنم انگلیسییم که سر جای خودش باز. یا دفترم . و مطمئنم کل روزم کفاف این کارارو میده واقعا. صبح ها ساعت چهار بیدار میشم باید دیوونه باشم که دوباره میخوابم. این چند روز ـ نمیدونم دقیقا چند روز ـ به معنای واقعی کلمه مزخرف بود چون هیچکار نمیتونستم بکنم. امروز خودمو مجبور کردم و نشستم و کم کم انگار دوباره گرم شدم برای درست کار کردن. خسته شده بودم از بیکاری از ناراحتی از گذروندن مزخرف زمان. دلم برای سونتاگ تنگ شده بود گفتم یادم میاره که میخوام چی باشم کاش منم مثلش بودم ولی خب تلاشمو میکنم باز. و سعی میکنم اگه هیچی نیستم باز چیزایی باشه که یاد بگیرمو دنبال کنم. من شاید نتونم خوب بنویسم و خفن باشم اما تلاشمو میکنم آدم با سوادی بشم. حداقل برای خودم یعمی در مقایسه با خود قبلیم.چون مثلا اینجا خیلی عالی نیستم. هرچند که یاد یه حرفی افتادم که آدما اکثرن توی دنیای مجازی خودشونو بی عیب و نقص و خوب نشون میدن اما تو دنیای واقعی عقده ای و مشکل دارن. من نمیخوام جزو این دسته باشم من کامل نیستم هر کسی یه ضعفی داره دیگه شاید ضعف من اینه که البته سعی میکنم برطرفش کنم همین که فهمیدم خوبه. یه قدم برای بهتر شدن هست. اینجا میخوام دقیقا جایی باشه مثل یه پناهگاه امن که من بتونم با تمام ضعف هام خودم باشم. هرچند میدونم نباید شرح حال بنویسم. و سعیم هم همینه بعضی وقتها از دستم در میره. زندگیمم با همین کتابها فیلمها موسیقی ها قراره بگذرونم. جز اینا هیچ اتفاق خاص دیگه ای تو زندگیم نمیفته که بتونم راجع بهشون بنویسم یا هیجان زده کننده باشه برای بقیه. من بیشتر خودمم و خودم گاهی خوانواده گاهیم دوستهام که تعدادشون از انگشتهای دست کمتره. میخوام شروع کنم به یه زندگی ای که توش همه کار کنم. وقتی که خوب شم شاید تئاتر هم تو برنامم اضافه کنم. خیلی دوست دارم تئاتر رو بچه بودم مامانم زیاد میبردتمون. اما الان خودم تنبلیم میومد. همین خیلی طولانی شد باز. فعلا


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مسافران کربلا Edward Tyler اپک مینی فروشگاه اینترنتی دوربین استور Erin علمی آوای دل حرف دل :)