تا الان چند تا جستار از سونتاگ رو خوندم و فکر میکنم کافیه. موتورم راه افتاد همینجوریشم باید کلی از چیزایی که گفته چه فیلم چه کتاب چه مقاله رو پیدا کنم و بخونمو ببینم. تقریبا تمام فیلم هارو پیدا کردم ولی هنوز ندیدم. از هشت یا نه تا مقاله هم فقط سه تاشو پیدا کردم که دو تاش انگلیسی یکیش فارسی. میخوام کتاب تاریخ فلسفه نوشتهٔ کاپلستون با ترجمهٔ جلال الدین اعلم با نشر علمی فرهنگی رو بخونم و اگه وسطش خسته شدم برم دوباره سراغ سونتاگ. فکر نکنم اشکالی داشته باشه. چون همزمان با هم نمیخونم جدا از اون اینجور که یادم میاد این جستارها به هم ربطی ندارن هرکدومشون راجع به یه چیزن. دلیل این که میرم سراغ تاریخ فلسفه اینه که هدفم برام جدی تر شده. دیدی یه مدت شل گرفتم چی شد؟ برام مهم نیست امسال میشه یا نمیشه ولی سال دیگه حتما باید بیفته این قبولی توی زندگیم. دلم میخواد تمام گذشته رو که خوب کار نکردم تو باقی عمرم جبران کنم. تو میدونی که چقدر ضعیف بودم چقدر ذهن بسته ای داشتم چقدر بی سواد بودم. ولی الان میدونم که نمیدونم. میدونم که باید بخونم و بخونم و بخونم. دلم نمیخواد به ترسهام فکر کنم. هرچیزیو میذارم برای زمان خودش. باید جوری بخونم که همه چی تو ذهنم بمونه. تمام آینده ی من به این بستگی داره. باورت نمیشه میدونم. ولی برای خودم مهمه. حتی اگه هدفم مسخره به نظر بیاد یا دیگران در من نبینن اتفاق افتادنش رو. باید تمام این زمانی که دارم کتابهارو چندینو چند بار بخونم ما بینشم از لیست کتابام میخونم. میدونم از پسش بر میام اگه زمان بذارم. قرار نیست بهم بد بگذره من تصمیم دارم تمام کارامو انجام بدم یعنی میدونم میرسم در طول روز به همش فقط نباید تنبلی کنمو وقت رو هدر بدم. میرم شروع کنم. برام امیدوار باش.
درباره این سایت