هی میخوام بنویسم هی پاک میکنم. انگار که هیچ کلمه ای نتونه حال این روزای خودمو ، خونه و زندگیم رو بگه. شاید چون فکر میکنم این جا نباید بگم و سکوت میکنم. نه که چیز خاص و جدیدی باشه. نه. این خانه از پای بست ویران است. و شاید الان همه چیز بهتر شده باشه ولی چون پایه هاش محکم نیست نتونه دوام بیاره. به هر حال این زندگی منه. و من موظفم هرجوری که هست درستش کنم. شاید باید همه چیز رو خراب کردو دوباره ساخت. شایدم با یه تعمیر بشه نگهش داشت ، شایدم باید رهاش کرد و جای دیگه از نو ساخت. کدوم سخت تره؟ کدوم راه حله؟ فکر کردن به این چیزا گیجم میکنه. انگار که ندونم چی در پیش دارم یا اگرم چیزی هست به شدت ناامید کننده است. اما من من نمیدونم. نمیدونم جز این کارای روزانم باید چیکار کنم. نمیتونم مثل بقیه زندگی کنم. نمیخوام زندگی کنم. فکر کردن بهشم منو میترسون فقط میدونم هیچی هم نشم حداقل سوادم برای خودم میره بالا و به درک بیشتری از زندگیم و جهان میرسم.

بعضی وقتها هم دلم میخواد برای زندگیم عزا داری کنم. های های اشک ببریزم حتی بدون این که بدونم چرا. فقط میدونم میدونم گذشته نمیتونه دیگه آینده ی من باشه. از گذشته ی گذشته ام متنفرم. کاش این لعنتی رو میشد خرابش کرد. خرابش کردو ازش رها شد ولی نمیشه نمیشه و باید بپذیرمش. من پشت سر گذاشتمش. نمیگم الان عالیم. حال از همه وحشتناک تره چون قبل از رسیدنش آیندته و سریع تبدیل میشه به گذشته. از این زندگی تازم راضیم. حتی اگه در نظر بقیه لذت بخش نیاد برای خودم نهایت لذت هست. از تعداد انگشتهای دست ، آدمهای توی زندگیم کمترن برای بقیه شاید ترسناک بیاد اما برای من دلگرم کننده است که همین آدمهای محدود رو دارم . خانوادم و تعداد محدودی از دوستهام. تعداد خیلی محدود در حد شاید سه یا چهار نفر. با این حال بعضی وقتها فکر میکنم به این کع من کیم ؟ من همون گذشته ی منه؟ یا جدا از زندگی که گذروندم شناخته میشه ؟ چجوری میتونم بگم من کیم؟ من یه عکاسم یا دانش جوام یا هرچیز دیگه ای ؟ یا من مائده ام ؟ مائده یعنی چی فقط یه اسم یا یه برچسب که روی من خورده پس هیچی نیست. من وجود منه؟ بر میگرده به گذشته. آدمارو ، مردم یا خودمون از آینده نمیشناسیم این گذشته است که انگار مارو شکل داده. این فکرها ترسناک. دلم میخواد بخشی از گذشته امو خراب کنم حتی فراموش کنم دلم نمیخواد منو با اون بخش کسی بشناسه. بخشی که نا دانسته زندگی کردم و فقط گذروندم. ترسناک. با این حال خوشحالم که میتونم جدای از گذشته آینده امو بسازم که یه روزی اگه رسیدم به داشتن رویاهام بگم من اینه . من اینی هست که تو بی خبری ساخته نشد. با آگاهی و تلاش تونستم بسازمش و شخصیت و زندگیم شده. من، مائده چیزی هست که براش وقت گذاشته شده. هرچند که از من این مدت ام نا راضی نیستم. منی که داره کم کم شکل میگیره. منی که زمین تا آسمون با گذشته ی دورم فاصله داره. فقط همین همین منو نگه میداره تا ادامه بدم. که امید داشته باشم. این که من ، مائده کسی باشه که مثل رویاهام شکل حقیقی بگیره توی دنیای واقعی. که مردم منو اونجوری بشناسن. با این حال فکر میکنم این فکر به من تا آخرین لحظه عمرم باهام بمونه و وقتی مردم مشخص بشه که در نهایت من کی بود. وقتی که دیگه آینده ای برای من وجود نداره. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صدای خاموش Fisseha ریاضی ششم| حل تمرین (کامل و رایگان) | نمونه سوالات ریاضی ششم با جواب | جزوه دندان سالم مطالب جذاب و خواندنی , مطالب جالب و دیدنی , نقاشی و طرح های هنری زیبا یواشکی های من ایران فیلم رایانه هنر پارسیس چت,پارسیس گپ,مدیران کلاه بردار شیاد پارسیس چت Henry