من باز هم شروع کردم. من همیشه در حال شروع کردنم و امیدم رو انگار قرار نیست از دست بدم. شایدم هی از دستش میدمو دوباره بهش برمیگردم. میترسم از ناامیدی ، از این که فکر کنم آینده قرار نیست هیچ اتفاق خوشایندی برام بیفته. شاید هم چیزهای خوبی در انتظارم نباشه ، کسی چه میدونه اما من بهشون فکر نمیکنم. فکر نمیکنمو چشم بسته شروع میکنم هر وقتی که احساس میکنم به آخر خط رسیدم یه نقطه میذارمو میام سر خط و دوباره تلاش میکنم. شروع پیوسته انگار به من امید بده که همه چیز هنوز تموم نشده و زندگی کردن ارزشش رو داره حتی اگه احمقانه به نظر برسه.

گفتم که میترسم. میترسم از گمشدگیم. هنوز درگیرم. درگیر خودم. نمیدونم چه کاری باید براش انجام بدم. انجام بدم تا دوباره سرو پا بشه و بتونه قدم برداره. این روزها انگار یه وزنه ی سنگین به پام بسته شده و من باید بزور پامو روی زمین بکشم تا حرکت کنم. ببخشید که فقط با این مثالها میتونم حالمو توصیف کنم جور دیگه هیچ چیزی نمیتونه منظورم رو برسونه. راستشو بخوای حوصله ی کسی رو ندارم. دلم میخواد این خودمم گم بشه. گم بشه و هیچکس دیگه پیدام نکنه. نه تو دنیای واقعی و نه تو دنیای مجازی. البته به جز اینجا. اینجا پناهگاه منه. یه پناهگاه امن که میتونم توش پتوپیچ شده بشینمو سرمای این روزهارو پشت سر بذارم. باید خودمو ثابت کنم بهش . این که بزرگ شدم این که از پس خودم بر میام. این که نمیترسم این که رو پا هستم این که راهو گم نکردم. باید خودمو پیدا کنم. بهش بگم لعنتی تو نمیگی من بدون تو باید چجوری دووم بیارم؟ دووم بیارمو به جلو حرکت کنم ؟این که تنهایی ، میترسم تاریکی برسه و من راهمو گم کرده باشم. کجایی تو؟ چرا همه چیز خرابه؟ اما اون اگه باشه میگه باید یاد بگیرم. باید بتونم. باید بتونم خودمو ثابت کنمو نترسم از خطاها. از گم کردن راه. باید حرکت کنم. یه جا وایسادن هیچ ارزشی نداره فقط مثل یه مرداب گندیده میشم. کاش بودی کاش میشد دوباره باهات حرف بزنمو بگم که تو چه وضعیت وحشتناکی گیر کردم کاش پیدات میکردم دوباره وقتهایی که باهام حرف میزدی و میگفتی باید دوباره شروع کنم و نترسم. نترسم از گم شدن یا گم کردن خودم. نترسم از جلو رفتن از آدمها از فکر هام از افعالم. دلم براش تنگ شده. خیلی تنگ برای وقتهایی که باهاش حرف میزدمو احساس میکردم دیگه هیچ چیز وجود نداره تا مانع موفقیت من بشه احساس میکردم انگار پام قرصه و میتونم محکم با صلابت قدم بردارمو نترسم. احساس میکردم فقط کافیه چیزی بخوام و بشه. انگار مطمئن بودم از راه از مسیر از خودم. اما حالا ترس تو جونم نشسته. مدام میخواد منو از هر حرکتی منع کنه. اما من میدونم اگه بود میگفت فقط باید تلاشمو بکنم هرجوری که شده. دست از فکرای احمقانه بردارمو قدم بردارمو کار کنم. خودمو پیداش میکنم. اره این ریسمانو نگه میدارم. محکم. خیلی محکم حتی اگه تاریکی باشه. خودم وقتی پیدا میشه که من نترسمو تلاش کنم. جلو برم و کار کنم. روی خودم کار کنمو یه روزی باعث افتخارش بشم. دلم میخواد خوشحالش کنم. خوشحالش کنمو بهم بگه به خاطرم خوشحاله. خودم جان میدونم کندم. میدونم بعضی وقتها میترسم و یواش راه میرم   خب تو که میدونی از تاریکی میترسم اما قدم بر میدارم قول میدم. قول میدم به هدفهام فکر کنم. اولیش خوشحال کردن تو هست. و این که به خاطر وجودم بهم افتخار کنی همین باشه برای من یه دنیا ارزش داره. من نه پول میخوام و نه شهرت. من فقط رضایت خاطر تورو میخوام. تنها چیزی که تو این دنیا بهم دلگرمی میده. این که حسرت نداشته باشم نگم نکردم. نگم جا زدم. میخوام متمرکز بشم رو برنامه های خودم و حتی اگه کند ولی محکم قدم بردارم. خودم جان من تو دنیا هیچ چیز با ارزشی ندارم شاید جز چند تا آدم که اطرافم هستن و میدونم یروزی از دستشون میدم اما میخوام قبل از هرچیز خوشحالشون کنم هرجوری که میشه هرجوری که میتونم. الان تنها راه برای این کار کارکردنو درس خوندنو تلاش کردنه. خودم جان کاش ازم راضی بشی. نگی من نیستم نتونست از پس خودش بر بیاد و خودشو گم کرد. من پیداش میکنم قول میدم فقط ازم نا امید نشو که نا امیدی تو از من انگار مرگ منو همراهش داشته باشه. خودم جان الان بیشتر از هروقتی که فکرشو کنی دوست دارم. خیلی خیلی دوست دارم و خوشحالم که دارم به خاطرت از هرچیزی که مانع خوشحالی تو میشه میزنم. برای من همیشه هستی حتی وقتهایی که حس میکنم گم شدی. 

 

امروز شاید اخرین روز من باشه. ببینیم چجوری میگذرونمش. باید کلی چیز جدید یاد بگیرم قبل از رفتنم. 

 

من با خودم حرف میزنم حتی اگه دیوانه به نظر بیام!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Edgardo معرفی کانال تلگرامی فروشندگان بارنجی ها ، با ما بهترین باشید. دانلود رایگان فیلم و سریال دختر کمرنگ روزگار من قاب چوبی دیجیتال سل