خب فردا اسفند ماه شروع میشه و به ماه آخر امسال رسیدم. باید دوباره برنامه این ماهو بنویسم که ببینم کجای کار میخوام باشم. و خب پرونده ی امسالمو خوب ببندم. بهمن ماه بد نبود هرچند دلم میخواست کتابی که روشمو تموم کنم ولی خب همین که افتادم رو غلطک کار کردن برام کلی مایه خوشحالی و امیدواری هست. 

یه برنامه ی سنگین برای خودم نوشتم که باید سخت کار کنم باهاش. هیجان زده ام براش اما میدونم که تو هم فکر میکنی یعنی اگه ببینیش بهم میگی از پسش بر میام. من سال دیگه هرجوری که شده قبول میشم. همه چیم حاضر و آماده فقط شروع کردن میخواد. من ۱۴ ماه وقت دارم که خودم ده ماهشو فرض گرفتم. توی پنج ماه یک دور منابعم رو میخونم و پنج ماه بعدم مرور میکنمو دوباره میخونمشون و چهار ماه آخرو هم مرور میکنم هم تست میزنم. من راستش نمیدونم بقیه چجوری میخونن خیلی تلاش کردم اونجوری بخونم که میدونم بقیه میخونن اما شکست خوردم. تصمیم گرفتم کتابهارو به روش خودم بخونم مثل قصه قابل فهم بدون حفظ کردن و بزور تو مخ فروکردن. من عاشق تاریخ هستم برام هیجان انگیزه وقتی تاریخ فلسفه و اون دوره هارو میخونمو میفهمم. شاید فلسفه ی اسلامی برام سخت باشه یا عربی اش رو فعلا الان سخت باشه برام اما اینقدر گیر میدم بهش که اینم بفهممو بخونم. نتیجه هم امیدوارم بده و شکست نخورم. من هرجوری شده باید فلسفه دانشگاهی که میخوام قبول بشم این پله ی اول هست. قدم اول تا بعد ماجراهای دیگه ای رو پیش رو داشته باشم. به نظرم آسونترین قدم هم هست باید بشینم و بخونم کاری که لذت میبرم. فهمیدم راستش که نمیتونم با یه دست چند تا هندونه بلند کنم از یسری کارام باید بزنم و یسری جاها نرم و وقتمو هدر ندم هرکیم ازم بپرسه میگم مشغول درس خوندنم و وقتم کمه به خاطر همین انجامشون نمیدم چون یک ساله فقط یک سال. امیدوارم از پسش بر بیام اول از همه به خاطر خودم چون من کمی تا اندکی خودخواهم شایدم زیاد :دی بعد هم به خاطر خانوادم که میدونم جز موفقیت من چیزی خوشحالشون نمیکنه و من میتنم کمی از زحماتشونو جبران کنم و بعد هم برای استادم امیدوارم روزی برسه که بتونم زحماتشو جبران کنمو باعث شادیش بشم چرا که جایی که هستم و راهی که انتخاب کردم برای حرکت رو همه رو مدیونشم. اون بود که به من یاد داد و امیدوارم از مسیر درست خارج نشم. 

خب باید بگم یه سال باید نوشته های منو تحمل کنی که همش راجع به درسو کارو اینهاست خبر دیگه ای توش اتفاق نمیفته یعنی امیدوارم. تو هم دعا کن چیزی نشه که من سنگم از اسمون بباره دیگه بیخیالش نمیشم حتی اگه نتونم هم میشینم پاش و ادامه اش میدم. میدونم سخته اما ادمای موفق مگه جز این کردن؟ چرا من نتونم؟

همین میبینی تندی میام مینویسمو میرم. من نمیتونم از تو دست بکشم تو باید رفیق راهم باشی که انتخابش کردم. من اینجا بخشی از زندگیمه. دل ازش نمیکنم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Margaret Nikan Farayandno Andish رسول عباسپور دشتکی وبلاگ عبادت و نماز پزشکی آکادمي خرید هدیه درمان زخم ها محصولات ارگانیک