مها پیوسته اصرار میکنه که برم تهران باهاش و جمعه برگردیم! اما من تازه افتادم دوباره رو مود کار کردن اگه برم همه زحمتام کشک میشه :/ پس نمیرم ، راستش حتی اگه ناراحت بشه امیدوارم درکم کنه. مها مجبوره بره چون وقت دکتر داره و من اینجا تنها میمونم. که یه ذره از خدامم هست نمیترسم از وقتی اومدیم اینجا این زندگیو تجربه کردم دیگه نمیترسم از زندگی تو شهرای دیگه یا جدا از خانوادم. من خیلی بزرگ شدم و تغییر کردم. قبلا ها حتی دوست نداشتم برم سوپری چیزی بخرم. روم نمیشد یعنی بیشتر و حتی اگه خودم کار داشتم بقیه برام انجام میدادن . :/ میدونم یه کم غیر قابل فهمه حتی برای خودم که چرا اینجوری بودم اما حالا با اومدن به اینجا خیلی از ترسام ریخت و بهتر شدم به نظر خودم. وابستگی که داشتم انگار کم شده. نه که بگم محبتی نسبت به خانوادم ندارما اما احساس میکنم مستقل شدم تا حدودی و این برام احساس خوشایندی هست. گاهی به این فکر میکنم که جای دیگه ای دور از اینجا حتی زندگی میکنم قبلا ها میترسیدم و پیش خودم میگفتم من نمیتونم از پسش بر بیام اما حالا نمیترسمو با لذت شاید با هییجان بهش فکر میکنم. به لطف مها همه ی اینها برای من میسر شد. اما خب هنوز دوری از آدمهارو ترجیح میدم و نتونستم این رو رفع کنم که بتونم معاشرت کنم. شاید این هم بعدها درست بشه الان که با وجود داشتنش احساس ارامش میکنم. در معاشرت با آدمها احساس ترس استرس میکنم و نمیدونم چرا دقیق. با خودم بودن رو ترجیح میدم و احساس آرامش میکنم . بگذریم

خب دارم کار میکنم و چه لذتی داره پشت میز نشستنو کار کردن و با خودت خوش گذروندن . تا الان که خوب پیش رفتم. کاش زمان بیشتری داشتم  هنوز در تلاشم تا زمان کار کردنمو بیشتر کنم اگه خواب لعنتی نباشه همه چی عالی میشه اما متاسفانه ادم مجبوره که بخوابه و خستگی از تنش بره. کاش خستگی هم وجود نداشت اونوقت دیگه نور علی نور میشد. درست گفتم؟ دلم میخواد زودتر کتابمو تموم کنمو یادش بگیرم من یه خورده صبرم کمه یا کار نمیکنم و نمیخونم یا وقتی میخونم دلم میخواد تند بخونمو جلو برم. و شاید این عجله چیز خوبی نباشه اما خب چیکار کنم دست خودم نیست. با این حال بعضی نکات رو یادداشت برداری میکنم تا با طمانینه پیش برم. 

باید کتابم بگم مامان برام بخره و بده مها بیاره هنوز هیچی از منطق نمیدونم. منطق ، فلسفه اسلامی ، کلام و. این استرسمو زیاد میکنه وقتی بهش فکر میکنم. دلم میخواد یادشون بگیرم ببینم جریانشون چیه و اصلا چی هستن. هیچ ایده ای در موردشون ندارم به خصوص در باره منطق. یعنی میرسم تو یک سال همشو یاد بگیرم؟ کاش بتونم از پسش بر بیام. همین دیگه بهتره برم کلی کار دارم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فریاد های بی صدای دلم دارالمجانین مرکز کمک های درسی Marco اطلس آب فروش دستگاه تصفیه آب خانگی و صنعتی سی سی کا پلاس در شیراز-تصفیه آب شیراز وبلاگ شارژر | آموزش و اخبار ایرانسل همراه اول رایتل Alexis شرکت امیدپدیده