یه جا خوندم نوشته بود موفقیت مجموعه تلاشهای کوچکی است که هر روز به طور مداوم تکرار شوند. من خیلی با این جمله موافقم. ادم باید فقط هر روز هرچقدر که در توانش هست زمان بذاره و کار کنه تو بگو حتی حداقل روزی یه صفحه کتاب خوندن توی طولانی مدت میشه یه کتاب کامل. البته که صبر زیادی هم میطلبه اما مهم نفس قضیه هست. همیشه یسری از کارا قدم های بزرگ نمیخواد از اولش. مثلا زبان نمیتونی یه روزه دوهزار تا لغت حفظ کنی. به جاش اگه روزی بیستا حفظ کنی سر موقع اش میشه دو هزار تا و تو دیگه اون آدم رروز اول نیستی.
این روزا به همه ی برنامه هام اینجوری نگاه میکنم. وقتایی که خسته میشم به این قطره های جمع شده فکر میکنم که دریا شدن. به سال دیگه فکر میکنم که فلسفه قبول شدمو زبانم خیلی قوی تر از قبل هست. کتابهای زیادی خوندمو خلاصه که خیلی بهتر از الانم هستم. به این هم فکر میکنم که سال دیگه ، دیگه اینجا نیستم. و فقط یک سال وقت دارم تا بتونم تنها از پس خودم بربیامو روزامو بگذرونم. فقط یک سال و این یک سال هر روزش مهمترین روز زندگی منه. من باید یه قدم سمت هدفم حرکت کنم. یعنی میشه که بشه؟ اگه قدم هامو محکم بردارم حتما میشه.
این روزا این فکرا بهم انگیزه میده تا بتونم از خیلی مسائلی که هست چشم پوشی کنم و درسمو بخونم. زبان هنوز خیلی راه دارم برای جلو رفتن. کتابها هم که فعلا محدود هست به کتابهای درسی فلسفه. عوضش به خودم قول دادم سال دیگه از بعد از کنکورم تا میتونم کتابهای لیستی که دارمو بخونم فکر کن از اردیبهشت تا وقتی که جوابها میاد یا حتی تا اواخر شهریور ماه. این جایزه امه. این ما بینم برای دلخوشی دادن به خودم از کتابهای جیبی نشر ماهی میخونم.ما بین کتابها. باید حتما یه سر بزنم میدون شهرداری ببینم کتاب فروشی هست یا نه شایدم سرچ کنم ببینم کجای رشت میتونم کتاب فروشی پیدا کنم تا برای خودم هم کتابهای جیبی بخرم هم انبار کنم برای سال بعد. هرچند که امسال هم کنکور میدم اما میدونم اونجوری عالی نخوندم که قبول بشم. من باید سراسری قبول شم تا بتونم برم دانشگاه جور دیگه برام ارزش نداره راستش. نه که تعصب داشته باشما نه فقط شرایطش رو ندارم. اگه روزانه قبول شم که نور علی نور میشه :دی همه آینده ام زندگیم به همین قدم اول بستگی داره امیدوارم که از پسش بر میام. یعنی میدونم که میشه اگه اینجوری پیش برم. به هر حال زمان میگذره چه من کار کنم چه نه. فقط باید سعی کنم بیهوده نگذره همش وقت کم میارم. من میجنگم و مطمئنم یروزی همه ی رویاهام برآورده میشه. نگم برات که دل تو هم آب میشه. با فکر کردن بهشون لذت رسیدن بهشون رو حس میکنم. و از اعماق وجودم نیشم شل میشه و میخندم اگر کسی نگام کنه فکر میکنه این دختره خل شده :دی اما اونها که نمیدونن. این فقط بین ماست. من و تو.
دیگه این که خیلی خوشحالم این که میتونم دوباره کار کنم. حالا دوباره برگشتم به همون مائده ای که دوستش دارم. یادت باشه هر روز مهمترین روز زندگی تو هست و باید به بهترین نحو تمومش کنی. از همین الان به خودم و بعد به تو قول میدم که من دانشجوی فلسفه ی دانشگاه تهران دانشکده ادبیات و علوم انسانی هستم! شایدم شهید بهشتی برم! باید ببینم با کجا حال میکنم. اما مهم اینه که میتونم هرکدومو که دوست دارم انتخاب کنم. من براش تلاش میکنم و عمرمو میذارم. میبینی.
درباره این سایت