شمارش پایانی سال ۹۸ شروع شده. امروز آخرین شنبه ی ۹۸ هست. میبینی؟ چشم برهم زدن گذشتو رسیدیم اینجا. و من انگار یه فرصت بخوام تا به تک تک روزایی که گذشت فکر کنم. به تغییر کردنم. به بزرگتر شدنم به مسائلی که خوب یا بد پشت سر گذاشتم. و این هم از آخرش که با یه بیماری هممون تجربه اش میکنیمو ممکن کسایی که دوسشون داریمو از دست بدیم و باید حواسمون واقعا جمع باشه. بیماری که تو فکرمونم نمیومد که دچارش بشیمو حالا شاید تازه قدر زندگیمونو بدونیم. از یه طرف وقتی فکر میکنم به سالی که گذروندم خیلی دور به نظرم میاد با این که به نظرم خیلی زود گذشت. احساس میکنم اینقدر تغییر کردم که دیگه الانم قابل مقایسه نیست با زمانی که قبلا گذروندم. و فکر میکنم این خوبه. خوبه که مائده ی اوایل سال غریب به نظرم میاد. تجربه ی رشت رفتنمون جزو اتفاقات هیجان انگیز زندگیم محسوب میشه. مستقل و تنها زندگی کردن. هرچند که اتفاقات بدی هم افتاد مثل سوختگی که واقعا وحشتناک بود. خیلی وحشتناک.اما بهم یاد داد باید مراقب ساده ترین افعالی که انجام میدم باشم میخواد صبحونه درست کردن باشه میخواد یه لیوان آب خوردن باشه. حتی اینها میتونه خطر ناک باشه. فقط دلم میخواست خاطره ی سوختگی از ذهنم پاک بشه. اون لحظه ای که کتری برگشت روم وحشتناک هست برام. با این حال این هم گذشت. انگار همه چی میگذره و ما چه ساده گذر عمرمونو نادیده میگیریم و بعضا هیچ ارزشی براش قائل نیستیم بدون این که تلاشی کنیم برای بهتر شدنمون فقط میگذرونیم.
خب دیگه از منبر بیام پایین برم سر درسم که امروز دیر بیدار شدم.
باید بیشتر به سالی که گذروندم فکر کنم . به تغییراتی که کردم به چیزهایی که پشت سر گذاشتم به تجربیات تلخ و شیرینمو تاثیری که روی زندگیم داشتن. کاش میشد یه خلاصه فیلمی بود که آدم برای خودش پلی کنه و ببینه . راحت تر بود .
از هوای دلبر این موقع ها هر سال خوشم میاد. نه سرد نه گرم با اون نسیم دلبری که میوزه. روح آدم رو تا کجاها که نمیبره.
درباره این سایت