هنوز به اون چیزی که میخوام و تو ذهنم هست نرسیدمو راضی نیستم از خودم. آدم همشه یه چیزی برتر از چیزی که تو واقعیت هست تو ذهنش هست چیزی که رسیدن بهش آسون و سریع نیست.

نمیدونم چرا این روزا بیش از حد احساس خستگی میکنم. و این خستگی باعث بی حسی هم میشه. بی حسی ای که تو بدنم یهو پخش میشه.

امروزم که از وقتی بیدار شدم رگ گردنم گرفته فکر کنم بد خوابیدم. 

دلم میخواد کتابای دیگه رو بخونم خوندن این کتابهایی که در مورد فلسفه است صبر میخواد و حوصله. گاهی سخت میشه واقعا. اما من دست نمیکشم از پسش بر میام. باید بر بیام. 

هوا حسابی دلبر شده نه گرمه نه خیلی سرد  یه جور باحالیه. داره بهار میاد و این واقعا خوشحالم میکنه. هرچند که نمیشه رفت بیرون اما نقشمه هوا که گرم تر شد یه کم ، گاهی برم تو بالکن دلم برای درس خوندن خودمو مها تنگ شده اونجا که میرفتیم. چقدر زود گذشت دلتنگ اون روزام با این که هنوز با هم کار میکنیمو پیش همیم. کاش میشد هیچوقت جدا نشیم. مها جدا از خواهر بهترین دوستم هست. چقدر خوشحالم که همو شناختیم. هرچند که شاید مسخره به نظر بیاد اما خب ما سالها با هم اصلا خوب نبودیم و کم کم نمیدونم چی شد با هم آشنا شدیم. 

 

 

به یاد خوندن کتابهای دوست داشتنی  گاهی میخونم تیکه هایی از کتابهارو. هرچند که کم اما خب دلم تنگ میشه برای کتاب خوندن آزادم فقط به بعد کنکور فکر میکنم که بتونم تا دلم میخواد بخونم. از همه چیز از همه جا.

 

هلیا! 

احساس رقابت، احساس حقارت است. 

بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. 

من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر می‌دارم. 

رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست. 

بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست از دست برود. 

تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید. 

من این را بارها تکرار کردم هلیا!

»نادر ابراهیمی«


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه دوپامین از اولش اشتباه بود فرکتال هنر بتل رپ آموزش حسابداری در تهران هتل لوکس مقالات جدید سلامت مادر و نوزاد و سیسمونی گاوصندوق مدرسه علمیه بقیة الله قنوات قم